خانه دوست کجاست فرّخ ؟

متن مرتبط با «چناری» در سایت خانه دوست کجاست فرّخ ؟ نوشته شده است

چناری بس کهن....

  • به نام خالق و ربِّ تواناخداوند حکیم و حیّ داناخداوند زمین و آسمان ها عیانش بوده هر سِرّ و نهان هاخدای بَرّ و بحر و ماه و خورشید ضعیف درگهش صدها چو جمشیدخدای مشتری ، کیوان و ناهیدکه عِزّش تا ابد همواره جاوید پدید آرنده ی افلاک و کیهان به نزد او هویدا هر چه پنهان بگویم مر شما این داستان راکه تا صیقل نماید روح و جان را بگویم داستانی از طبیعتکه باشد مر خدا را طرفه صنعتکنون پس بشنوید ای دوستانم به گوش دل ، تمام داستانمچناری بس کهن در قربت ده کلاغی ، بر فرازش لانه کرده دهد سر ، گاه گاهی قار قاری ز بانگش بخشدم امیدواریکند ذکر خدا هر صبح و شامگهی زُلفِ چنار و گاه بر بام دو تا جوجه، چراغ لانه ی اوچه لانه! به بگویم خانه ی اودلش خوش بوده با آن جوجه هایشکمند عشق ، ننماید رهایشکمند عشقشان بر پای قلبشرسن افکنده و بنموده جذبشز هنگام سحر ، دنبال روزیبه هر سو می پرد تا نیمروزیگهی آید به ده ، بهر شکاریشکار جوجه ای از مُرغ زاریگهی هم تارک شاخ صنوبربه منقارش نهاده جوز نوبرگهی هم می رود در مَرغزاریکه تا صیدش شود کِرمِ نزاریبه هر سو همچنان چابکسواریبتازاند، به بانگ قار قاری بُوَد ، آبادی باغ و بساتینبه آوا شهره از روز نخستین گهی گردو کند پنهان دل خاکبه رویش هم گذارد خار و خاشاک چو آید بار دیگر او سراغشکه تا آنرا بَرَد قوت فراغشببیند نیست دیگر آن نشانهو گردو هم زده زیبا جوانهبدینسان گشته همچون باغبانی که می کارد ، نهال مهربانی به روی این درخت بس کهنسال بُوَد غوغا به تابستان هر سالبیاید بانگ و آوای فراوانز هر شاخش چنان طوبای رضوان"به تابستان که گرما رو نماید "برای عابران ، چترش گشایدبه زیر پای آن رودی خروشانکه آبش جملگی از چشمه جوشان رَوَد تا دور ها از باغ و بستان که تا سیراب بنماید گلستان عیان, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها