باز قُمری بُرده قلبم را به هنگام گُذار
از میان کوچه ای تا اوج و بالایِ چنار
باز آید بویِ یاس و صوتِ نابِ عَندَلیب
باز هم ، فصلِ شقایق هایِ زیبایِ بهار
فصلِ زیبایِ ترنُّم ، بازگشت چِلچِله
چِک چِک آب از فَرازِ صخرههایِ کوهسار
باز هم آید ز کوه و باغ و صحرا و دمن
نغمه ی مرغان وحشی در ثنایِ کردگار
بانگ ناب عندلیب و قمری و دُرّاج و زاغ
صوت نغز پوپک و سبزه قبا و کبک و سار
تاجداری می کند ، مُرغِ سُلیمان نبی
باز در دشت و دَمَن ، سِرِّ خدا را رازدار
باز هم عطر ریاحین و شمیم اطلسی
می نوازد شامه را از سمت و سویِ مَرغزار
اندک اندک می رسد از راه و خواند بس غریب
جیرجیرک ، از میان بوته ها ، شب های تار
نرم نرمَک ، لادن از خاک گران خیزد به ناز
زَنبَق ، از شوق بهاران زُلف افشان ، بی قرار
ماه دیگر ،آفتابی گشته ، شیدا ، زَنجَره
باز هم خواند چه زیبا از سرِ شاخِ چنار
باز تسبیح شباهنگی به شبها تا سَحَر
می شود اِدغام ، با حمد و نوایِ جویبار
در مَطافِ نَسترَن ، بار دگر پروانه ها
در طَوافی نَغز ، گاهی تا شُعاعِ لاله زار
باز وقت لانه سازی های زاغ نازِ باغ
در موازات کلاغی ، در دل هر شاخسار
کفشدوزک های زیبا ، جای جای باغ و راغ
هر یکی در رنگ و نقشی ، آیه یِ پروردگار
شاخه هایی پر شکوفه ، چشمه هایی پُر ز آب
دامنِ صحرا مُلَوَّن ، غُنچه هایی بی شمار
زُلفِ سبز ِ مرغزاران ، شانه با بادی لطیف
همچنان زُلفِ نگاری ، گه یَمین و گه یَسار
بارِ دیگر قاصِدَک ها ، عَزمِ پروازی بلند
با لبانی پُر تَرنُّم ، با دلی اُمیّدوار
باز هم راهی صحرا ، مَردُم از شهرِ شلوغ
بهرِ شادی و تَفَرُّج ، از کِبار و از صِغار
باز هم از چشمه غلغل ، بشنود هر رهگذر
بار دیگر نوشد از آن ، آب سرد و خوشگوار
باز هم در شهر و غربت ، فرخ اندر کوچه ها
با خیالی شاعرانه ، سوی صحرا رهسپار
خانه دوست کجاست فرّخ ؟...برچسب : نویسنده : farokh110 بازدید : 49