خانه دوست کجاست فرّخ ؟

ساخت وبلاگ
ماه می گوید که نور من کجا اندر قیاسبا جمال حضرت عباس ، در اصل و اساسآب می گوید که من شرمنده ی او تا ابد گر کنم سیراب من ، اندر دو عالم کل ناسمشک می گوید که قلبم شرحه شرحه آن زمانگشت اندر علقمه ، از تیر قوم ناسپاسکوه می گوید که شاگرد وقار حضرتشهستم از روز ازل ، وز سیل نی دارم هراسباد می گوید که گرد سم اسبش در غزانی شدم نایل دمی ، حتی به زور و التماسگر چهارده نور عصمت گشته منصوب آز خدالیک ایشان با جلالش ، خط عصمت را مماسفرخا قدر و مقامش بوده پنهان در عوامقدر او مولا شناسد همچو زر را زرشناس خانه دوست کجاست فرّخ ؟...ادامه مطلب
ما را در سایت خانه دوست کجاست فرّخ ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farokh110 بازدید : 52 تاريخ : دوشنبه 12 دی 1401 ساعت: 11:47

باز قُمری بُرده قلبم را به هنگام گُذاراز میان کوچه ای تا اوج و بالایِ چنارباز آید بویِ یاس و صوتِ نابِ عَندَلیبباز هم ، فصلِ شقایق هایِ زیبایِ بهارفصلِ زیبایِ ترنُّم ، بازگشت چِلچِلهچِک چِک آب از فَرازِ صخره‌هایِ کوهسارباز هم آید ز کوه و باغ و صحرا و دمننغمه ی مرغان وحشی در ثنایِ کردگاربانگ ناب عندلیب و قمری و دُرّاج و زاغصوت نغز پوپک و سبزه قبا و کبک و سارتاجداری می کند ، مُرغِ سُلیمان نبیباز در دشت و دَمَن ، سِرِّ خدا را رازدارباز هم عطر ریاحین و شمیم اطلسیمی نوازد شامه را از سمت و سویِ مَرغزاراندک اندک می رسد از راه و خواند بس غریبجیرجیرک ، از میان بوته ها ، شب های تارنرم نرمَک ، لادن از خاک گران خیزد به ناززَنبَق ، از شوق بهاران زُلف افشان ، بی قرارماه دیگر ،آفتابی گشته ، شیدا ، زَنجَرهباز هم خواند چه زیبا از سرِ شاخِ چنارباز تسبیح شباهنگی به شبها تا سَحَرمی شود اِدغام ، با حمد و نوایِ جویباردر مَطافِ نَسترَن ، بار دگر پروانه هادر طَوافی نَغز ، گاهی تا شُعاعِ لاله زارباز وقت لانه سازی های زاغ نازِ باغدر موازات کلاغی ، در دل هر شاخسارکفشدوزک های زیبا ، جای جای باغ و راغهر یکی در رنگ و نقشی ، آیه یِ پروردگارشاخه هایی پر شکوفه ، چشمه هایی پُر ز آبدامنِ صحرا مُلَوَّن ، غُنچه هایی بی شمارزُلفِ سبز ِ مرغزاران ، شانه با بادی لطیفهمچنان زُلفِ نگاری ، گه یَمین و گه یَساربارِ دیگر قاصِدَک ها ، عَزمِ پروازی بلندبا لبانی پُر تَرنُّم ، با دلی اُمیّدوارباز هم راهی صحرا ، مَردُم از شهرِ شلوغبهرِ شادی و تَفَرُّج ، از کِبار و از صِغارباز هم از چشمه غلغل ، بشنود هر رهگذربار دیگر نوشد از آن ، آب سرد و خوشگوارباز هم در شهر و غربت ، فرخ اندر کوچه هابا خیالی شاعرانه ، سوی صحرا رهسپار Adblock خانه دوست کجاست فرّخ ؟...ادامه مطلب
ما را در سایت خانه دوست کجاست فرّخ ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farokh110 بازدید : 48 تاريخ : دوشنبه 12 دی 1401 ساعت: 11:47

به نام خالق و ربِّ تواناخداوند حکیم و حیّ داناخداوند زمین و آسمان ها عیانش بوده هر سِرّ و نهان هاخدای بَرّ و بحر و ماه و خورشید ضعیف درگهش صدها چو جمشیدخدای مشتری ، کیوان و ناهیدکه عِزّش تا ابد همواره جاوید پدید آرنده ی افلاک و کیهان به نزد او هویدا هر چه پنهان بگویم مر شما این داستان راکه تا صیقل نماید روح و جان را بگویم داستانی از طبیعتکه باشد مر خدا را طرفه صنعتکنون پس بشنوید ای دوستانم به گوش دل ، تمام داستانمچناری بس کهن در قربت ده کلاغی ، بر فرازش لانه کرده دهد سر ، گاه گاهی قار قاری ز بانگش بخشدم امیدواریکند ذکر خدا هر صبح و شامگهی زُلفِ چنار و گاه بر بام دو تا جوجه، چراغ لانه ی اوچه لانه! به بگویم خانه ی اودلش خوش بوده با آن جوجه هایشکمند عشق ، ننماید رهایشکمند عشقشان بر پای قلبشرسن افکنده و بنموده جذبشز هنگام سحر ، دنبال روزیبه هر سو می پرد تا نیمروزیگهی آید به ده ، بهر شکاریشکار جوجه ای از مُرغ زاریگهی هم تارک شاخ صنوبربه منقارش نهاده جوز نوبرگهی هم می رود در مَرغزاریکه تا صیدش شود کِرمِ نزاریبه هر سو همچنان چابکسواریبتازاند، به بانگ قار قاری بُوَد ، آبادی باغ و بساتینبه آوا شهره از روز نخستین گهی گردو کند پنهان دل خاکبه رویش هم گذارد خار و خاشاک چو آید بار دیگر او سراغشکه تا آنرا بَرَد قوت فراغشببیند نیست دیگر آن نشانهو گردو هم زده زیبا جوانهبدینسان گشته همچون باغبانی که می کارد ، نهال مهربانی به روی این درخت بس کهنسال بُوَد غوغا به تابستان هر سالبیاید بانگ و آوای فراوانز هر شاخش چنان طوبای رضوان"به تابستان که گرما رو نماید "برای عابران ، چترش گشایدبه زیر پای آن رودی خروشانکه آبش جملگی از چشمه جوشان رَوَد تا دور ها از باغ و بستان که تا سیراب بنماید گلستان عیان خانه دوست کجاست فرّخ ؟...ادامه مطلب
ما را در سایت خانه دوست کجاست فرّخ ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farokh110 بازدید : 87 تاريخ : دوشنبه 12 دی 1401 ساعت: 11:47